امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره
مهرانامهرانا، تا این لحظه: 5 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

من و وروجک هام

سر اشپز امیررضا🤭🥴

کتلت و قورمه و ماکارونی و برنج سفید و ماهی رو خیلی دوست داری و از شدت علاقه تو مراحل پخت مثلا میایی کنار اجاقو کمک میکنی کمکتم در حد همزدن..اضافه کردن ادویه و مواد و.... اینجا مثلا داری کتلت سرخ میکنی و این صحنه ها رو فیلم گرفتم😍 ...
29 شهريور 1398

سرگرمی جدید👈ظرف شویی خونه

از جمله سرگرمی های اینروزات در اوردن ظرف های شسته شده از ماشین ظرفشوییه هر ظرفی رو برمیداری و میپرسی مامان جاش کجاس؟؟ و تا ادرس میدم میگی افرررین مامان باهوشم😍😂 اما ب هیچ وجه حاضر نیستی تو چیدن ظرفهای کثیف کمک کنی و میگی ک دستام کثیف میشه..بوی بد میگیره😂 جوونمی😍😂 ...
29 شهريور 1398

پایان یک سال و دوماهگی مهرانا خانوم😍

پرنسس مامان پابان یک سال و دوماهگی ت فووووق العاده شیرین بود و پر از شیطنت و شیرین کاری و کارهای جدید بود و بخاطر تک تک اونا اگه خدارو هزارررر بارم شکر کنم کمه تو این سن برای گفتن خیلی از کلمات یه حرفو خیلی غلیظ تلفظ میکنی خاله کلثوم....ثووو امیر....اییی محمد....اممممم شیشه......شششش و خیییلی کلمات دیگه.. برا تعارف کردن و دادن وسیله ک کسی میگی با وقتایی هم میخوای وسیله ای باز و بسته کنم بازم میگی با خلاصه فرق بین این با و اون با رو زمین تا اسمونه 😂😂😂😂😂 کلمه ماما رو کامممل میگی ای جوووون دلم وقتی صدام میزنی ماما دوست دارم جونم فدات کنم بسه قشنگ صدام میزنی عمرررررم🥰🥰🥰🥰 این روزا خیییییلی ددری ...
29 شهريور 1398

واینک کشف آیفن و ابسرد کن

جا و کاربرد اکثر وسایل خونه رو میدونی مثلا میایی دم یخچال و میگی هاممم..یعنی خوراکی بده لیوانو میگیری دستت و میای پایین ابسرد کن میایستی و پا میزنی ب زمین و لیوان ب دهن میگیری یعنی اب میخوای ایفم خونه هم ک فک میکنی گوشی تلفنه و میایی کنارش میایستی و دستت میزاری رو گوشت و میگی الو اِدا...بعد میخوای ک بغلت کنیم و ببریمت سمت ایفن ک باهاش صحبت کنی😂 فک میکنی هر تلفنی پشت خطییش خاله نداس و تا گوشی دست میگیری میگی الوو..اِدا😁😁 رفتن ب بالای کابین#صحبت کردن با آیفن#بازی با آب سرد کن... مهرانا و این همه خوشبختی😂😂😂 ...
24 شهريور 1398

آموزش خیلی از آداب زندگی با قصه گویی❤

از داستان و قصه گویی خیییییلی خوشت میاد و هر اتفاق جدیدی ک رخ میده میایی و میگی مامان تعریف کن چی شد.. گاهی مختصر میگم اما اعتراض میکنی و میگی مامان اینطور نه درست تعریف کن.. و من مجبورم با تمووووووم جزییاتش تعریف کنم..تو تکرار بعدی مثلا یادم میره بگم پسر بچه دست مامانش گرفته بود یهو میگی پسر بچه رو نگفتی‌‌‌...از اول بگو😂😂😂😢😢😢😢 تو قالب قصه هر اموزشی ک مناسب سنت هست...هر رفتاری ک باید ترک کنی...انجام بدی رو بهت میگم کارهای خاکستریتو با یه شخصیت دیگه میگم..مثلا یه اقا پسره اسمش مجید بود و تو خونه جیغ میزد...و نتجیه گیری داستانم این میشه ک ب مامانش قول داد مثل امیررضا... حین داستان گویی تصویر داستانم برات...
24 شهريور 1398

از خستگی پای تی وی خوابش برد😚

اینجا دو شب خوابیدی و شش صبح پاشدی و اصراررر ک بیا بریم بازی کنیم منم بااینکه چشمام غرق خواب بود دلم نیومد بهت نه بگم و مشغول بازی شدیم هرچند وسطاش یه چرتی هم میزدم😂 اونققد بازی کردی و برات قصه گفتم و نوشتم ک یدفه ساعت دوازده ظهر روبرو تی وی در حالی ک منتظر بودی اشپزیم تموم شه و باهات فوتبال بازی کنم خوابت برد مامان ب فدات فوتبالیست کوچولو😍😍 ...
23 شهريور 1398

مهرانا خانوم❤عشق حموم

حموم کردنو خییلی دوست داری و هروقت از در حموم رد میشی و میبینی ک بازه منو میکشونی سمتشو و به موهات دست میکشی پانتومیمت هم عااالیه عشق جانم😍 تا بگم مهرانا بریم حمام؟؟؟ازجا بلد میشی و بدو میری دم در حموم میشینی😂😂 موقع حموم دادنتون دو تا وا جداگونه میزارم و کلی اسباب بازی میریزم و حدود یک ساعتی سرگرم میشین تو این عکس دیدم مشغول تی وی هستی و اومدم کف حموم بشورم ک تا صدا اب شنیدی پیدات شد و منم بخاطر روی ماهت گذاشتم اول خوب اب بازی کنی بعد ب کارم برسم😍😍 عشق مامان یک سال و دو ماه عمر شیرین داره😙😙😙 ...
22 شهريور 1398